در میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام
محمدعلی مجاهدی
امشب از مستی ره میخانه را گم کرده ام
آنقدر مستم که راه خانه را گم کرده ام!
در طواف کعبه می جویم خدا را ای دریغ
در میان خانه، صاحبخانه را گم کرده ام
دست و پای خویش را گم کرده ام از شوق دوست
در کنار یارم و جانانه را گم کرده ام
خال او گم شد میان خرمن گیسوی او
دام را می بینم اما دانه را گم کرده ام
گفت: از زلف پریشانم چه می خواهی؟ بگو
گفتمش: اینجا دل دیوانه را گم کرده ام
شمع را گفتم که: این سان سوختن از بهر چیست؟
گفت: می سوزم چرا «پروانه» را گم کرده ام!
محمد علی مجاهدی (پروانه)
شب قدر است و قدر آن بدانیم * نماز و جوشن و قرآن بخوانیم
ای معبود من !
چه بسیار بلای دردناکی را که از من دور کردی وچه بسیار نعمت های زیادی راکه به من عنایت فرمودی وچشم هایم را به وسیله ی آن ها روشن کردی وچه بسیار لطف های کریمانه ای رادر حقم انجام دادی .
توخدایی هستی که در زمان بیچارگی دعایم را اجابت می کنی ودر زمان لغزش ها ،از خطاهایم می گذری وانتقام مرا از دشمنان می گیری.
پروردگارا !
تورا می خوانم در حالی که بیچاره ،دردمند، نالان ، ترسان ، بیمناک ، فقیر وبیچاره ی درگاه تو هستم .
پروردگارا !
از تو می خواهم از گناهانم بگذری واز گناهانی که مرا گرفتار نموده وبر من مسلط شده ومرا به هلاکت کشانده ،عذر می خواهم و با توبه به سویت می آیم ، پس مرا پناه بده وخوار مکن وناامید بر نگردان .
قسمتی ازدعای51 صحیفه سجادیه
السلام علیک یا امیر المومنین
دست حق حیدر کرار علی شیر حق حجت دادار علی
مخزن و معدن اسرار علی سید و سرور و سالار علی
جان به قربان جمالت مولا کی رسم من به وصالت مولا
چه بگویم که جه ها کرد عدو آتش کینه به پا کرد عدو
ای خدا شیعه دلش محزون است از غم عشق علی مجنون است
این همان ماتم عظمی باشد سحر آخر مولا باشد
میزبان زینب کبری باشد او نوازش گر بابا باشد
زیر لب زمزمه دارد زینب که دگر آخر کار است امشب
تا علی گشت برون از خانه عالمی شد ز غمش غمخانه
شد علی شمع و همه پروانه خیل مرغان ز پی اش مستانه
می سرودند به صد آه و نوا مرو امشب تو مسجد مولا
مسجد کوفه پر از غوغا شد گوئیا روز جزا بر پا شد
سند قتل علی امضاء شد پر ز اندوه دل زهرا شد
تا که آمد ز شهادت خبرش بست تکبیر نماز سحرش
حیدر از تیغ جفا شد بیتاب رفت از هوش میان محراب
رنگ خورشید علی شد مهتاب چهره اش در یم خون گشت خضاب
ضربه تیغ اگر کاری بود ذکر مولا به لبش جاری بود
این داستان را برای کسانی یادشان رفته همه ما رفتنی هستیم بخوانید و بفرستید؛ شاید آخرین نشانه برای تغییر باشد.
باتشکر از آقای مرادی سرپرست وبسایت علمی تخصصی