محرم ماه خون وشهادت

السلام علیک یا ابا عبدالله



 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد                     در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد                  شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

 

احساس کرد از همه عالم جدا شده ست

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده ست

 

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت          وقتی که میزو دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت                   مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

 

باز این چه شورش است که در جان "واژه" هاست

شاعر شکست خورده ی طوفان "واژه" هاست

 

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت                      دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه لب تشنه را گذاشت                    تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند

 

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید                   بر روی خاک وخون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا، بی ریا کشید                        حتی براش جای کفن؛ بوریا کشید

 

در خون کشید قافیه ها را، حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را

 

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت              بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت                 خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

 

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود

او کهکشان روشن هفده ستاره بود

 

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...          پیشانیش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...         شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...

 

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس

 

سید حمید رضا برقعی

السلام علیک یا رسول الله (ص) السلام علیک یا حسن بن علی (ع)

درغم جانسوز رحلت پیامبر اکرم (ص) :


حرف از وصیت های آخر میزنی بابا

از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا

این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار

حرف از وصیت های مادر میزنی بابا

 دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم

داری گریزی به غمِ در میزنی بابا

زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست

هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا

یکروز می بینی مرا بین در و دیوار

یکروز می آیی به من سر میزنی بابا

گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو

پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو

محمد بختیاری


به مناسبت شهادت جانگداز امام حسن : 


ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی 

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد 

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و ذحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر 

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

. . .

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

***سید حمیدرضا برقعی***