خدایا شکر

خدارا شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم ،این یعنی من هنوز زنده ام


خدارا شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم ،این یعنی بیادآورم که اغلب سالم هستم 


خدارا شکر که این همه شستنی واتوکردنی دارم ،این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم 


خدارا شکر که سروصدای همسایه ها را می شنوم ،این یعنی من توانایی شنیدن دارم 


خدارا شکر که باید بسیار بشویم وتمیزکنم ، این یعنی من خانه دارم 


خدارا شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم ،این یعنی توان سخت کار کردن را دارم 


وهزاران هزار خدارا شکر ..............................................

غروب

سرخ چون رنگ جوانی


رنگ شادی ،


رنگ شوق


آسمان ، تا بیکران های افق در آتش است .


لابه لای لاله زاران شفق ،


اشک خورشید است ؟


یا خون شقایق ؟


 سرخ سرخ


 شعله ها تند و بلند و سرکش است


لحظه هایی سرخ ، پنداری که نیست


هیچ جز آتش به گیتی گوهری !


ساعتی دیگر نمی بینی به جای


زان همه آتش به جز خاکستری


این گذشت حسرت آمیز زمان


ضربه ها می آورد بر من فرود


گر نگاهم ساکت و خاکستری ست


جای آتش ، دود در او هست ! دود


آفتابی می کند در من غروب


شعله هایی می شود در من خموش

سرخ هایی می شود در من کبود . . .

فریدون مشیری