تصاویر عاشورا در ذهن کودکان


داستان غم بار عاشورا از نظر کلاس اولی ها 


شهادت امام رضا (ع)


 

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس 

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس 


آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان 

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس 


آنجا که خادمینش از روی زائرینش 

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس 


خورشید آسمان ها در پیش گنبد او 

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس 


رویای ناتمامم ساعات در حرم بود 

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس 


وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا 

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس..
 حمیدرضا برقعی

السلام علیک یا رسول الله (ص) السلام علیک یا حسن بن علی (ع)

درغم جانسوز رحلت پیامبر اکرم (ص) :


حرف از وصیت های آخر میزنی بابا

از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا

این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار

حرف از وصیت های مادر میزنی بابا

 دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم

داری گریزی به غمِ در میزنی بابا

زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست

هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا

یکروز می بینی مرا بین در و دیوار

یکروز می آیی به من سر میزنی بابا

گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو

پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو

محمد بختیاری


به مناسبت شهادت جانگداز امام حسن : 


ناگهان آسمان بهاری شد

عشق در کوچه ها جاری شد

 

نور ماه مدینه را تا دید

عرق شرم ماه جاری شد

 

عطر شوق ملک چکید از عرش

قطره قطره چه آبشاری شد

 

آسمان غرق بوسه اش میکرد

گونه هایش ستاره کاری شد

 

آسمان خنده کرد و خانه وحی 

از غم روزگار، عاری شد

 

روی پیشانی اش که چین افتاد

خم ابروش ذوالفقاری شد

 

چه صف کفر را به هم میریخت

بر دل کفر، زخم کاری شد

 

لحظه ها ماندگار و زیبا بود

روزها مثل روزگاری شد . . .

 

. . . که خدا قلب کعبه را وا کرد

 و جهان غرق بیقراری شد 

 

اسوه صبر بود و صلح و صفا

او خداوند بردباری شد

***

زیر پایش خدا غزل می ریخت

غزلی را که از ازل می ریخت

 

آن امامی  که تا سحر امشب

روی لبهای من غزل می ریخت

 

شب شعر مرا چه شیرین کرد

بین هر واژه ای عسل می ریخت

 

آن که در جیب کودکان یتیم

قمر و زهره و ذحل می ریخت

 

آن کریمی که در پیاله دهر 

هرچه میریخت لم یزل می ریخت

 

از همان کوچه ای که رد می شد

حسن یوسف در آن محل می ریخت

 

تیغ خصمش ولی به وقت نبرد

رنگ از چهره اجل می ریخت

 

شتر سرخ را  به خون غلطاند

لرزه بر لشگرجمل  می ریخت

 

آن امامی که روز عاشورا

از لب قاسمش عسل می ریخت

***

روی لبهایتان دعا دیدیم

در نگاه تو ما خدا دیدیم

 

ای کریمی که پشت خانه تو

ملک لاهوت را گدا دیدیم

 

بخدا لحظه لحظه لطف تو را

تک تک ما تمام ما دیدیم

 

ای مقامت در آسمان بهشت

روی دوش نبی تو را دیدیم

 

با تو ما در میان خوف و رجا

جبر در اختیار را دیدیم

 

صبر گاهی حماسه مرد است

پشت صلح تو کربلا دیدیم

. . .

در نگاه تو یاس را عمری

خسته در بین کوچه ها دیدیم

 

***سید حمیدرضا برقعی***


نامه ی خدا به بندگان

"نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها"

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
( ضحی 1-2)

افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30) 

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4) 

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87) 

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24) 

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری 
(حج 73) 

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.
(توبه 118)

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی
.(انعام 63-64) 

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.
(اسرا 83) 

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟
(سوره شرح 2-3)

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟
(اعراف 59)

پس کجا می روی؟
(تکویر26) 

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟
(مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
(انفطار 6) 

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48) 

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.
(انعام 60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم.
(قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
(فجر 28-29) 

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)