روز دختر

 

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد

لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی

تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی

هر شب دلم قدم به قدم میکشد مرا

بی اختیار سمت حرم میکشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو

احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست میدهد

در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع

روشن کننند هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر

از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست

خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم

داریم افتخار که همشهری ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می شویم

وقتی که با ملائکه همگام می شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات

مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات

زیبا ترین خاطره هامان نگفتنی ست

تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست

این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است

یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم

جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است

چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف های خود اصرار میکنم

در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته ایم

عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست

ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است

باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می وزد از شهر ما،بیا

ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم

سید حمید رضا برقعی 


نظرات 4 + ارسال نظر
ریحانه چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:42 ب.ظ

این کودکی من است
با چشمی خیس
می گرید و
خادم تو می گوید : هیس!
من گمشده نیستم
بیا نام مرا
در دفتر پیدا شدگانت بنویس

مرتضاآخرتی

سلام چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:47 ب.ظ

ضمانت آهو
از حقیر

در دست او ز من دو سه تا استخوان شکست
قلب سه کودکم، همگی، ناگهان شکست
چاقو کشید و بعد... سه کودک گریستند
... من را فرو فکند و به پاهام بست بند
برق نگاه مرد ز چاقوش تیزتر
جان سه کودکم ز سر خود، عزیزتر
آبی به من نداد... سه نوزاد تشنه اند
- «امشب کباب گوشت!»... سه کودک گرسنه اند
- «رحمی به کودکان بکن ای مرد تیغ دار!
جانم بگیر و جان سه کودک دریغ دار!»
- «جمع است جمعمان و ز آهو کباب هم
امشب نوای چنگ و اگر شد، شراب هم»
- «کن لحظه ای درنگ جوانمرد لحظه ای!»
سوی صدای مرد نگه کرد لحظه ای...

ده قرن بعد، باز شده آهویی اسیر
قلب شکسته اش شده از زندگیش سیر
بسته است دست و پایش و چاقوش بر گلو
پایش شکسته است، دگر راه چاره کو؟
طردش کنی کجا بگریزد بدون پا؟
منعش کنی ز درب که جوید دگر عطا؟
دست فقیری من و دست عطای تو
مولای من، رضای خدا و رضای تو

- «مرد شکارچی درنگی رهاش کن...»

گیسو چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:48 ب.ظ

از امام صادق (ع) پرسیدند آقاجان:
اگر »»»شیعه ای««« از شما گنه کار باشد موقع عذاب وسوزاندن آن مومن در آن دنیا باعث خوشحالی دشمنان شما میشود وآبروی شما می رود.
امام صادق(ع) فرمودند: ما در همین دنیا به شیعیان کمک می کنیم که توبه کنند.
گفتند:آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟!
امام صادق(ع) فرمودند:موقع جان دادن عزراییل بر او سخت میگیریدتا گناهانش پاک شود.
گفتند:آقاجان اگرگناهانش خیلی بیشتر از اینها باشد چه میشود؟
آقا فرمودند: آنقدر در برزخ نگاه داشته میشودتا بخشیده شود.
گفتند یابن رسول الله(ص) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرفها بود آن وقت چه میشود.
راوی میگویددر این لحظه دیدم امام صادق (ع) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند؛ به کوری چشم دشمنان دستش را می گیریم و وارد بهشت میکنیم.

بحارالانوار ؛ جلد ۹۳ ؛ صحفه ۳۷۳

به کوری چشم دشمنان امام صادق علیه السلام صلوات

تنها چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1394 ساعت 07:49 ب.ظ

حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
اینجا برای عشق شروعی مجدد است
هر جا دلی شکست به اینجا بیاورید
اینجا بهشت،شهر خدا، شهر مشهد است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد